سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث دل و دلتنگی

می‌نوشتم عشق،دستم بوی شبنم می‌گرفت
آهِ حوای درون ، دامان آدم می‌گرفت


می‌نوشتم شعر،یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد ، مریم می‌گرفت


می‌نوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری می‌نویسد،عشق ماتم می‌گرفت


می‌رسیدم تا لب دریا ، نگاهم بود و موج
انتشار آبی امواج را غم می‌گرفت


می‌گذشتم از گلاب کوچه‌ی اردیبهشت
بوی گل‌های اشارت،در پناهم می‌گرفت


با تو می‌گفتم فقط از ابرها ، آئینه‌ها
یک قلم،یک دفتر بی‌نام عالم می‌گرفت


می‌کشیدم نقش باران روی پلک داغ باغ
می‌سرودم یک غزل،باران دمادم می‌گرفت

 

غزل تاجبخش - عبدالحمید خدایاری -13 امرداد89-ساعت 2:33 سحر-میرآباد بمپور




موضوع مطلب : شعرعشق, حوای درون, دامان آدم, گریبان غروب, نقش باران, پلک داغ باغ, گل های اشارت, جراح زخم های کهنه ،تنهایی شبانگاهی ،تشخیص نگاه،قلبی لبریز ازخالی
ارسال شده در: چهارشنبه 89 مرداد 13 :: 2:42 صبح :: توسط : عبدالحمیدخدایاری

بـــــــــاورم کـــــــــــــــــــن

 

سلانه سلانه سوی تو می آیم اما با هرقدم فرسنگها از تو دور می شوم نمی دانم چه حکمتی در کار است که، من وصال تو را می جویم اما فراقت نصیبم می شود.شاید سرنوشت محتوم من این است و تو خود بهتر مصلحت میدانی .شاید در این رهگذر خطایی مرتکب شده ام که سزای آن فراق توست . اما باورکن هدفم به تو رسیدن و وصال است نه دوری و فراق.یقین دارم  و به این باور قلبی نیزرسیده ام که فراق تو نیز برایم وصال است و امیددارم در افقی هرچند دوردست روزی تو را خواهم یافت و درآغوشت آرام خواهم گرفت.برایم فقط باور تو مهم است وبس.پس باورم کن%

 

عبدالحمید خدایاری  13 مرداد89 ساعت1:55 بعداز نیمه شب - میرآبادبمپور




موضوع مطلب : بـــــــــاورم کـــــــــــــــــــن



سلانه سلانه سوی تو
, سلانه سلانه, وصال وفراق, مصلحت, باورقلبی, باور تو, یقین من, جراح زخم های کهنه ،تنهایی شبانگاهی ،تشخیص نگاه،قلبی لبریز ازخالی
ارسال شده در: چهارشنبه 89 مرداد 13 :: 2:8 صبح :: توسط : عبدالحمیدخدایاری
< 1 2 3