سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث دل و دلتنگی
دوست داشتم در آن هنگام که سر بر روی شانه هایت نهاده بودم. زمان را متوقف می کردم و برای یک بار هم شده حتی برای یک ثانیه زمان در دست من می بود.
امروز توانستم تیشه بر ریشه خار ننگین  نفس سرکش وجودم بزنم و با طناب محبت تو مهارش نمایم و توانستم خود را در کنار ریشه گل نیلو فری تو پیدا کنم و با تو ما شوم و هستی را معنایی دیگربخشم.
نمی دانم آن روز در چشمان تو به دنبال چه می گشتم اما می دانستم آنچه که به دل من آرامش می دهد در چشمان تو پنهان شده است.
آری تو با سادگی هرچه تمام دست من را در دست روزگار گذاشتی تا زمانه را به نظاره بنشینم .
به خیالم امروز روز آزادی توست تویی که به دنبال گذشت از من بودی تویی که به خیالم راهنمایم بودی تا مقصد را بیابم
نمی دانم باز پا بر این جادة به ظاهرزیبا خواهم گذاشت یا نه .
 
  آری بیشتر از اینها می توان ثابت و پابرجا ماند آری بیشتر از اینها می توان همچون نگاه مردگان خیره شد ثابت ماند بر دود یک سیگار و خیره شد بر یک فنجان خالی آه آری بیشتر از اینها…
نمی دونم امشب چرا دل به دریا زده ام و دوست دارم بنویسم برای بودن یا نبودن.
خیلی دوست دارم نظرتون را در مورد این جمله بدونم :
 
برای با تو بودن باید از تو گذشت  یا  برای با تو بودن باید از بودن گذشت
عبدالحمید خدایاری - 20 مرداد 89 -میرآبادبمپور - ساعت21:26
ثبت در سایت شعرنو بتاریخ 1389/12/12 ساعت 14:46بعدازظهر
http://www.shereno.com/news2.php?op=show&id=10986




موضوع مطلب : برای بودن یا نبودن, طناب محبت, نظاره, نگاه مردگان, خار ننگین, جراح زخم های کهنه ،تنهایی شبانگاهی ،تشخیص نگاه،قلبی لبریز ازخالی
ارسال شده در: پنج شنبه 89 مرداد 21 :: 3:9 صبح :: توسط : عبدالحمیدخدایاری