سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث دل و دلتنگی

می‌نوشتم عشق،دستم بوی شبنم می‌گرفت
آهِ حوای درون ، دامان آدم می‌گرفت


می‌نوشتم شعر،یک توده شقایق بود و آه
آشنا دستی ز دست باد ، مریم می‌گرفت


می‌نوشتم شاعری سر در گریبان غروب
یادگاری می‌نویسد،عشق ماتم می‌گرفت


می‌رسیدم تا لب دریا ، نگاهم بود و موج
انتشار آبی امواج را غم می‌گرفت


می‌گذشتم از گلاب کوچه‌ی اردیبهشت
بوی گل‌های اشارت،در پناهم می‌گرفت


با تو می‌گفتم فقط از ابرها ، آئینه‌ها
یک قلم،یک دفتر بی‌نام عالم می‌گرفت


می‌کشیدم نقش باران روی پلک داغ باغ
می‌سرودم یک غزل،باران دمادم می‌گرفت

 

غزل تاجبخش - عبدالحمید خدایاری -13 امرداد89-ساعت 2:33 سحر-میرآباد بمپور




موضوع مطلب : شعرعشق, حوای درون, دامان آدم, گریبان غروب, نقش باران, پلک داغ باغ, گل های اشارت, جراح زخم های کهنه ،تنهایی شبانگاهی ،تشخیص نگاه،قلبی لبریز ازخالی
ارسال شده در: چهارشنبه 89 مرداد 13 :: 2:42 صبح :: توسط : عبدالحمیدخدایاری